این گفتههای ساده و بیپیرایه در واقع درس بزرگی است برای همه کسانی که دل در گرو صیانت از طبیعت دارند؛ گفتههای دکتر محمد موغاری که با طی مسافتی معادل 320هزار کیلومتر، از اغلب زیستگاهها و پارکهای ملی دنیا دیدن کرده است. او که دکترای محیط زیست دارد مقیم آمریکاست اما مدتهاست که سرگرم پژوهش و تحقیق در باره حیاتوحش است. 4سال در اوگاندا و در پارک ملی ملکه الیزابت در باره رفتارها و شیوه زندگی پستانداران بزرگ چون ببر مطالعه کرده؛ زمانی را در هند به مطالعه زندگی شیر ایرانی گذرانده و زمانی ردپای پلنگ برفی را در پاکستان دنبال کرده است؛ اما در همه روزهایی که به مطالعه و بررسی زندگی حیاتوحش مشغول بوده دلش برای حیاتوحش ایران تپیده است و این دلبستگی سبب میشود در سفر به ایران به دفتر روزنامه بیاید و ساعتی را مهمان گروه محیط زیست باشد تا دغدغههای زیستمحیطیاش را با مخاطبان همشهری در میان بگذارد.
درگیر مصاحبه تلفنی هستم که وارد تحریریه میشود. کولهپشتیاش را بر زمین میگذارد و به سمت تصویری از یوزپلنگ ایرانی میرود که بر دیوار تحریریه- روبهروی گروه محیط زیست- خودنمایی میکند... .
«نمیخواهم بحث را به موضوع خاصی محدود کنم.» مهمان ما خود آغازگر بحث است. میگوید: «کیفیت محیط زیست از نظر هوا، خاک، آب و دیگر مسائل تدریجا رو به تنزل گذاشته است اما از آنجایی که آلودگی آب و هوا، به گونهای است که سلامت شهروندان را به خطر میاندازد و برای آنها ملموس است نسبت به آن حساسند. به همین دلیل است که در اغلب پایتختها تابلوهایی را میبینیم که در معابر عمومی، میزان آلایندههای مضر را نشان میدهد. ولی این تنزل کیفیت، فقط آب، خاک و هوا را در بر نمیگیرد، محیط زیست دامنه بسیار گستردهتری دارد. یکی از شاخصهای تنزل کیفیت محیط زیست، نابودی و کاهش سطح جنگلها و بحرانی شدن وضعیت حیاتوحش است که به موازات تنزل کیفیت محیطزیست رخ میدهد اما از آن جایی که زندگی روزمره مردم با این موارد در گیر نیست حساسیتی ایجاد نمیکند و در نتیجه همین بیتوجهی و نبود آگاهی عمومی است که بخش عمدهای از میراث طبیعی نابود میشود.
شیر ایرانی در سال1946 برای آخرین بار در زیستگاه طبیعیاش در کشور دیده شد اما هیچ نهاد یا فردی برای حفاظت این گونه ارزشمند اقدامی نکرد در نتیجه نسل شیر در کشور ما منقرض شد. پیش از آن، ببر مازندران هم که یکی از شاخصهای طبیعی کشور بود بهدلیل نبود تعهد و وجدان حفاظت، برای همیشه از بین رفت».
دغدغه حفاظت از یوز
موغاری با این مقدمه چینی به سراغ، یوزپلنگ ایرانی رفت؛ گونهای که از آن بهعنوان سمبل حیاتوحش کشور یاد میشود و با وجود اقدامات کارسازی که در زمینه حفاظت از این جانور صورت گرفته هنوز بیم انقراض آن یکی از دغدغههای اصلی دوستداران حیاتوحش است. وی در باره وضعیت یوز میگوید:« بعد از انقلاب، به دلایل متعدد، یوز با وضعیت نابسامانی مواجه شد. براساس آمار و بنا به اعلام اییوسیان، در سال1956 بالغ بر 250قلاده یوز در زیستگاههای ایران وجود داشت. این آمار را متخصصان محیط زیست براساس علائم و نشانههای حیات یوز تخمین زده بودند. اکنون این آمار با خوشبینی 60قلاده برآورد میشود. در اینجا میخواهم به مقالهای اشاره کنم که اخیرا از سوی دانشگاه ییل آمریکا منتشر شده است. در این مقاله به نقل از «جامعه حیاتوحش لندن» که یک نهاد معتبر جهانی است آمده که جمعیت پستانداران بزرگ مثل شیر، گورخر، ببر و فیل که در خارج از پارکهای ملی ومناطق حفاظت شده در آفریقا زندگی میکنند طی سالهای 1970 تا 2005 به میزان 60درصد کاهش و در پارکهای غرب آفریقا 85درصد کاهش یافته است.
دلیل اصلی نابودی گونههای حیاتوحش چه در آفریقا چه در آسیا و چه در خاورمیانه نبود محیطبان یا گارد حفاظت نیست زیرا برای نمونه ما در ایران 5زیستگاه یوز داریم که 25متخصص یوز وظیفه حفاظت از آنها را برعهده دارند اما این تعداد اگر 10 برابر هم بشوند باز هم اطمینان از حفاظت به 100درصد نخواهد رسید چون آنچه باعث کاهش و انقراض گونههای حیاتوحش میشود برخورد و ستیزی است که بین انسان و گونههای وحش وجود دارد».
وی در ادامه میگوید: «یکی از عوامل کاهش جمعیت و انقراض گوشتخواران بزرگی مثل شیر، ببر، یوز و پلنگ تقلیل جمعیت سمدارانی مثل آهو، گوزن، کل، بز، قوچ و میش است. وقتی جمعیت این حیوانات که طعمه ببر، پلنگ، شیر و یوز هستند بهدلیل شکار بیرویه و تخریب زیستگاهها رو به کاهش میگذارد بدیهی است که از شمار گوشتخواران کاسته شود؛ این بلایی است که از مدتها پیش گریبان زیستگاههای ایران را گرفته است».
ستیز بر سر منافع
اما تنها شکار بیرویه و تخریب زیستگاهها عامل نابودی جمعیت حیاتوحش نیست. وی در اینباره به عامل دیگری اشاره میکند:« یکی از عوامل تهدیدکننده حیاتوحش در سطح جهان، ستیز بین منافع انسانی و منافع حیاتوحش است در کنار این عامل، ازدیاد جمعیت در کشورهای آسیایی بخصوص در هند و بنگلادش و بهطور کلی در خاورمیانه و نیاز روزافزون جمعیت به زمین و غذا باعث تخریب طبیعت و نابودی حیاتوحش شده است. وقتی جمعیت زیاد شود انسان برای مسکن به زیستگاهها دستاندازی میکند و طبیعتی را که متعلق به حیاتوحش است تصرف کرده و با تغییر کاربری، آن را به سکونتگاه یا اماکن مورد نیاز خود تبدیل میکند؛ در نتیجه غذای حیوانات تقلیل پیدا میکند و در پی آن، حیوانات ناگزیر برای پیدا کردن غذا به حاشیه نواحی مسکونی روی میآورند و گاه از شدت گرسنگی به حیوانات اهلی حمله میکنند، در این شرایط است که چوپان، دامدار، روستایی و کشاورز برای جلوگیری از خسارت و دفاع از منافع شخصی خود به شیوههای مختلف با حیوانات وحشی برخورد میکند و آنها را با زهر، تله، تفنگ یا ایجاد حصارهای الکتریکی که در هند بسیار رایج است از بین میبرد».
موغاری میافزاید: «بهنظر من علت اصلی به خطر افتادن زندگی یوزپلنگ آسیایی، ستیز انسان با این حیوان است. البته شکارچیان و شکارکشان و نبود برنامه صحیح حفاظت، از عوامل تهدیدکننده حیات یوز محسوب میشوند اما علت اصلی کاهش این گونه منحصر به فرد حیاتوحش که سیطره زندگیاش به زیستگاههای ایرانی محدود است همان ستیز انسان با این حیوان است». وی درباره پروژه حفاظت از یوز تصریح میکند:«بررسیها نشان میدهد این پروژه موفق بوده است. البته این به معنای افزایش جمعیت این گونه نیست بلکه پروژه از آن رو موفقیتآمیز است که توانسته با کمک سازمانهای بینالمللی جمعیت این حیوان را به همان صورت حفظ کند، در صورتی که شمار سایر گربهسانان بزرگجثه تقلیل پیدا کرده است».
این محقق محیط زیست بر نقش کارساز مشارکت جوامع محلی انگشت میگذارد: «افزایش محیطبان در حفاظت یوز مؤثر است اما بدون کمک و حساسیت جوامع محلی و بومی نمیتوان کار در خور توجهی انجام داد. آنچه میتواند نقش کارسازی در حفاظت حیاتوحش بهویژه حفظ یوز ایفا کند ایجاد حساسیت جوامع بومی و حاشیهنشینان زیستگاههاست. نگاهی به آمار تلفات یوز نشان میدهد از 15یوزپلنگی که طی چند سال اخیر از بین رفتهاند فقط 4یوز بهدلیل بیماری، کهولت و مارزدگی تلف شدهاند و 11یوز دیگر یا در تصادف با خودرو یا بر اثر گرفتار شدن در تله یا به دست دامداران و شکارکشان و بهطور کلی به دست انسان نابود شدهاند. وقتی 3یوز بهدلیل تصادف از بین برود این خسارت بزرگی است برای جمعیت این حیوان؛ هشداری که باید آن را بسیار جدی بگیریم».
موغاری به تجربیاتش در کشورهای دیگر اشاره میکند و میگوید:« مدت زیادی در کشورهای آفریقایی بهطور ویژه روی تنازع شیر مطالعه میکردم. در آفریقا مسئولان محیط زیست به این نتیجه رسیدهاند که اگر شمار محیطبانان را حتی 5برابر هم کنند تأثیری در حفاظت حیاتوحش نخواهد داشت بلکه آنچه اثرگذار خواهد بود مشارکت و همکاری جوامع محلی و بومی است. با این رویکرد آنها با برنامهریزی، منافع شخصی قبایل و روستانشینان حاشیه پارکهای ملی و زیستگاهها را با حفاظت از محیط زیست مرتبط کردند بهطوری که حفظ محیط زیست تأثیر مستقیم بر درآمد روستاییان دارد. این رویکرد سبب شده است تا روستاییان و بومیان با دل و جان از محیط زیست و حیاتوحش حمایت کنند. برای نمونه در اوگاندا 20درصد فروش بلیت پارک ملی ملکه الیزابت را به بومیان منطقه اختصاص دادند. مدتهاست که بومیان این منطقه دریافتهاند که مادامی که شیر و فیل در پارک وجود دارد طبیعتگردان از سراسر جهان برای بازدید به منطقه میآیند و هرقدر شمار این حیوانات بیشتر باشد جذابیت بیشتری برای طبیعتگردان ایجاد میشود و بر شمار آنان افزوده میشود، در نتیجه سهم درآمد آنها هم بالا میرود. این درآمد زندگی بومیان را متحول کرده بهطوری که آنها از همین درآمد، کلینیک و مدرسه ساختند و توانستند با بیماریهای عفونی که پیش از این بهشدت در منطقه شایع بود مبارزه کنند. این نگاه مسئولان به محیطزیست، در واقع نه تنها حیاتوحش را نجات داده بلکه زندگی روستاییان و تلقی آنان را از حیاتوحش دگرگون کرده است».
این پژوهشگر محیط زیست با اشاره به اینکه هنوز برنامه جامعی برای استفاده از پارکهای ملی کشور تدوین نشده است، تصریح میکند: «نمیتوان پارکهای ملی را به دژ مستحکمی تبدیل کرد و از ورود مردم عادی به این مراکز جلوگیری کرد آن وقت انتظار داشت مردم نسبت به محیطزیست و میراث طبیعی حساسیت نشان دهند. باید براساس معیارهای زیستمحیطی و ضوابط تعریف شده زمینه حضور مردم را در این مراکز فراهم ساخت تا از نزدیک با میراث طبیعی آشنا شوند. فراهم کردن چنین شرایطی همراه با آموزش، میتواند باعث ارتقای فرهنگ حفاظت در میان مردم شود؛ در این صورت است که مردم نسبت به هر گونه تخریبی از خود حساسیت نشان میدهند».